نمیدونم بخوام بشه یا نشه.

هرچند که گاهی فکر میکنم انگار دست خود آدم نیست

تقدیره

قسمته

بیاد ایران بمونه.بمونه.باشه.باشی.بمونی .بعد.

دلم نمیخواد بگم بعد رها بشی

چون دربندی. در بند میمونی.

خدایا هر چی خودت مصلحت میدونی. راضیم به رضای تو.

خدایا این چند روز هر کی اومد واس تدریسباهاش راه اومدم گفتم گره از کارشون باز کنم تا خدا گره گشای من باشه.خدایا میدونم همینطورهمیدونم دوستم داری

دوستت دارم خدا


ده دقیقه ای میشه که تمومش کردم. اما یک آن از فکر آهو و سید میران و هما در نمیام

کتاب جالبی بود وقتی تموم شد دلم میخواست بازم باشه

با اینکه از تابستون شروعش کرده بودم و خوندنش به طول انجامیده بود و دیگه بهتر بود تموم بشه اما خو گرفته بودم با شخصیت های داستان. و چقدر گاهی نظرم به مردها بد میشد تو این مدت. 

کتاب بعدی که میخوام شروع کنم سه شنبه ها با موری هست

از فردا کلید میخوره

این چند روز تعطیل زمان مناسبی بود واس کارای متفرقه

چقدر دلم میخواست فردا با یه عزیزی میرفتم انارستانجشنواره انار

اما نشد

حتی تا همین الانم مسئولش زنگ زد ولی برنداشتم

. انگار همچنان باید منتظر موند

هر چی خدا بخواد


خیلی وقت نیست رسیدیم خونه.

با اینکه کلی از کار مدرسه مونده بود اما ترجیح دادم برم و حتی لبتاب هم با خودم نبردم که چه کار خوبی کردم!(البته الان ک مجبورم تا صبح بیدار بمونم بجاش ولی نه مجبور نیستم)

فک کنم بعد از سال ۸۹ ک با دکتر کمپانی و ی سری از بچه های دانشگاه واسه پروژه پایانی کارشناسی رفتیم و توی مسیر آبشار رو هم دیدیم دیگه نرفته بودم

یادمه هندونه هم گرفته بودیم و امروز چندبار یادش کردم و واس راحله هرچی یادم بود از اونروز گفتم یادش بخیر. واقعا چقد سرخوش بودیم .

صبح اما توی خواب دیدم که دارم ی سرود با بچه های کلاس خودم و خانم عمادی کار میکنم ک تو جمع بخونن یه مراسم بود مراسم امام علی بود شاگردای من دخترن اما اینا پسر بودن سه تا از کلاس من سه تا کلاس دیگه یکیشونم یادمه امیرعلی بود

شعر اینجوری شروع میشد ک ماه اومد شاه اومد

یادمه شعر پرمحتوایی بود تا چش باز کردم سریع واس اینکه یادم نره دفترچه یادداشت و خودکارم رو برداشتم اما بجز همین و ی کوچولو دیگه یادم نیومد

جالبه من جز وسایل ضروری ی دفتر و خودکارم دیروز بردم با خودم ک کمی بدرد خورد

نتم نداشتم اما نت روشن کردم و سرچ کردم

جالبه ک هیچوقت نشنیده بودم این شعرا رو . هیچوقت

الان دانلود کردم و گوش دادم

اما هیچکدوم نبود.

 

همش حس میکنم ی پیامی تو خوابم نهفته هس ک از درکش عاجزم


نمیدونم بخوام بشه یا نشه.

هرچند که گاهی فکر میکنم انگار دست خود آدم نیست

تقدیره

قسمته

بیاد ایران بمونه.بمونه.باشه.باشی.بمونی .بعد.

دلم نمیخواد بگم بعد رها بشی

چون دربندی. در بند میمونی.

خدایا هر چی خودت مصلحت میدونی. راضیم به رضای تو.

خدایا این چند روز هر کی اومد واس تدریسباهاش راه اومدم گفتم گره از کارشون باز کنم تا خدا گره گشای من باشه.خدایا میدونم همینطورهمیدونم دوستم داری

دوستت دارم خدا


ده دقیقه ای میشه که تمومش کردم. اما یک آن از فکر آهو و سید میران و هما در نمیام

کتاب جالبی بود وقتی تموم شد دلم میخواست بازم باشه

با اینکه از تابستون شروعش کرده بودم و خوندنش به طول انجامیده بود و دیگه بهتر بود تموم بشه اما خو گرفته بودم با شخصیت های داستان. و چقدر گاهی نظرم به مردها بد میشد تو این مدت. 

کتاب بعدی که میخوام شروع کنم سه شنبه ها با موری هست

از فردا کلید میخوره

این چند روز تعطیل زمان مناسبی بود واس کارای متفرقه

چقدر دلم میخواست فردا با یه عزیزی میرفتم انارستانجشنواره انار

اما نشد

حتی تا همین الانم مسئولش زنگ زد ولی برنداشتم

. انگار همچنان باید منتظر موند

هر چی خدا بخواد


دیشب پس از یک دیدار که هنوز نمی‌دانم حسم به آن چیست ایمو، واتساپ و اینستاگرامم را غیرفعال کردم. البته چندان ربطی به آن دیدار ندارد ، خسته شده ام از این فضای درهم و برهم. بیش از یک ترا از حجم اینترنت اری شده ام مانده و دو روز دیگر بیشتر وقت ندارد آنقدر در فضای مجازی خصوصا اینستا چرخیدم که بی ملاحظه پاکش کردم و پس از یک چت چند دقیقه ای با جناب عباسی بلافاصله واتساپ را پاک کردم و وقتی یکی از دوستانم بدون مخاطب قرار دادن من ، چندین بار ازم پرسید حساب

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ثبت پایتخت 396 قناری صداجوان | دانلود آهنگ جدید همه چی موجوده